گنجه شیرینی

منم و خودم و جهانم

درد

-: "متاسفم."

تنها چیزی بود که می توانست بگوید بدون اینکه اشک هایش سرازیر شوند. متاسفم متاسفم متاسفم. به خاطر همه چیز. خم شد و شانه های زن را گرفت. چه کاری میتوانست برای این هیکل مچاله شده از رنج و غم بکند، به جز متاسفم گفتن؟ ایکاش زن انطور به زانو نمی افتاد. ایکاش بلند میشد. ایکاش میرفت. می رفت و در خلوتش اشک میریخت برای رنج هایش. ایکاش زن میدانست رنجی که به او میدهد بسیار بیشتر از مال خودش است.

رنج بی عرضه بودن. رنج عذاب دیگران در جلوی چشمانت وقتی هیچ نمیتوانی بکنی.

بسی ملموس بود
خیلی ممنون. :)

هووومممممم

:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan