گنجه شیرینی

منم و خودم و جهانم

بازگشت

سلام

تجدید دیدار

بعد چن وقت رفتم بلاگ اسکایم. و شوکه شدم از اینکه دیدم که پاییز 94 گفتم کنکوریم و دیگه نمیام :|
ولی حقیقتن تجدید دیدار خوبی بود. انقد که به سرم زد و اومدم اینجا و خیلی اتفاقی پست عید و من و خودم رو دیدم تنها پستم که تگ انیمه خورده. و هوس کردم بنویسم هر چند که اصن قصدشو نداشتم.
این تقریبن یه جور وسواس فکریه که تا حدودی همه چیزو بنویسم و یه جور ارث از پدر گرامی.
و راستش خودم کیف میکنم وقتی که میخونمشون.
صرفن برا خودم مینویسم پس شاید حوصلتون نیاد بخونید یا هیچی نغهمید.

یک ماه گذشته رو شرو کردم درس خوندن واسه کنکور. احمقانه اس ولی حالا یه کم احساس خستگی میکنم. افسردگیم عود کرده و این هفته کلی خوابیدم با کلی خواب مسخره. و تا این لحظه مجموعن 57 ساعت درس خوندم در چهار هفته که میشه 2 ساعت و 3 دقیقه در روز - زحمت کشیدم واقعن- 79 ساعت اینترنت بودم که میشه 2 ساعت و 50 دقیقه در روز و 50 ساعت مجموعن فیلم -سریال - انیمه دیدم که میشه 1 ساعت و 48دقیقه در روز و 222.5 ساعت خوابیدم که میشه 7 ساعت و 57 دیقه در روز.

و حالا جزئیات
 One Punch Man رو دیدم که خیلی باحال بود. انقد که من حرصم میگرفت بهش بی توجهی میشد خودش انگار نه انگار :|
 و دوباره کانکی دیدم چون به شدت یادم رفته بود و تو خوندن مانگاش اذیت میشدم. 
مانگاریدر انیم ورلد برگشت و منم دوباره بساطمو پهن کردم توش هر چند خودش دوباره فیلتر شد :| 
مانگای عروس ساحره باستانی رو دوباره پیدا کردم و UnTOUCHable که هر دو رو تا ترجمه خوندم.
 Death Parade رو دانلود کردم و دیدم که خیلی دوستش داشتم ^_^ و واسه دختره جدن ناراحت شدم. 
Stein's Gate و Clannad و After story ش رو هم گرفتم.
 به علاوه دو فصل کد گیاس که یکشو هم تا قسمت 15 دیدم .
 Cowboy Bebpop و Paprika و Tokyo Godfathers و Perfect Blue که عالی بود حقیقتن.
همچنین Shigurui و Paranoia agent و Fate Zero و Akame ga kill و nanatsu no taizai که همین الان داره میاد. 
84 قسمت ترجمه شده اتک ان تایتان رو هم دانلود کردم که هر وقت وقت شد برم بخونم. خدایی الان فک میکنم بابام حق داره عصبانی باشه :)
مانگا Before the Fall اتک ان تایتان و Gaiden Kuinaki Sentaku م که هر دو اسپین-افن تا ترجمه خوندم که خیلی باحال بود به خصوص عشق عالم لیوای ^_^ هیچکس نیس که عاشق این بشر نباشه :) 
Re توکیو غولم تا ترجمه خوندم و الانم مانگاریدر انیم اپ پوکیده که برم ببینم اومده یا نه. 
و Girls of the Wilds و Noblesse رو هم شروع کردم که هر دو مانهوان و خیلی حال نمیدن. 
برج خدا هم که عشق است ^_^ هرچند خیلی دیر دیر میاد T_T 
فصل دو Stand Alone Complex روح درون پوسته رو هم دیدم کلی واسه کوزه گریه کردم خیلی خوب بود یارو T_T
چهار فیلم اول هری پاترم نصفه نیمه از لابلای دفعات مکرر دیدن های فاطمه دیدم.
باقی Hellsing و Hellsing Ultimate رو هم دیدم که Ultimate حقیقتن خیلی بهتر از اولیش بود هرچند اولی قدیمی ولی چز بدنه اصلیش کلن باهاش حال نکردم :)
دو سه شنبه متوالی موقع برگشتن از مدرسه رفتم دهکده کتاب و فرزندان هورین و مترو2033 رو گرفتم که خیلی حال داد و کلیم ازشون خوندم تو اتوبوس. اتود 0.35 هم پیدا کردم
ماهی گربه رو هم با خانواه محترمه دیدیم که خیلی حال داد خدایی ^_^
واین بود فعالیت من در چهار هفته گذشته 

و من الله توفیق ^_^

دردناک

یک ابودردو سخن میگوید،

رو به موت.

ماشیَح

منجی، تنها یک امیده برای گذراندن روزهای سخت

حتی اگه هیچ وقت نیاد

و وقتی اعتقادت بشکنه به نجات دیگه حتی اومدن منجی هم کمکت نمیکنه.

شاید این صدای ترک خوردن باورمه.

البته شاید.

عید و من و خودم

بعد مدتها مینویسم.

عیدی که گذشت و ....

بعد 6 ماه مانگا خوندم. توکیو غول که خیلی از انیمه اش که از سارا گرفته بودم بهتره و دیدن کانکی که یه نفر دیگس و برای فاخته ها و به خصوص دختر مادو کار میکنه. و مانگا برج خدا که عالیه سیو. unTOUCHable هم جالب بود. نانامی هم از اول خوندم تا بعد از انیمه اش که توموئه رو نجات داد.

انیمه هم زیاد دیدم. یه ایچی که افتضاح بود. و ناروگامی، Mirai Nikki و Shiki که اینم از سارا گرفته بودم. یاتو رو دوست داشتم و یوکیتیرو و گاسای یونو رو. چن تا OVA هم دیدم Pinto توکیو غول که مال اون یارو دیوونه فرانسویه بود و دختره که تو re مانگاش هم بود.

کتاب نخوندم.

فیلم هم Sicario رو دیدم که خیلی خوب بود خیلی کیت رو دوست داشتم. The Peanuts Movie رو هم دیدم که خوب بود ولی بیشتر واسه سرگرم کردن فاطمه بود. Stoker هم دیدم ولی خیلی مسخره بود :|

حتی یک صغحه هم از ارتیمانی و ارنا ننوشتم. ایشالا که خدا بخواد گوش شیطون کر میشینم اخر هفته مینویسم. پشت کامپیوتر نوشتن خیلی سخته. انقد که کم کم داره از ارتیمانی بدم میاد.

اون ارتیمانی هم خوبه. مرتب یکشنبه ها و چهارشنبه ها بهش اب میدم ولی مشکل اینه که نمیدونم الان پلاسیده اس؟ خوبه؟ زرد شده؟ نشده؟ ولی مطمئنم رشد کرده.

اصن درس نخوندم خود عید ولی این دو روز رو یه سره نوشتم.

کلی خونه جدید رفتیم عید دیدنی. خونه عموم که تازه عوض کرده. خونه داییم و خونه دوتا از دختر عموهام هم جدید بود و رفتیم.

کلی خوابیدم و همزمان رکورد بیدار موندنم رو در ساعت 22:12 دقیقه دیشب به 32 ساعت ارتقا دادم.

اصن تلویزیون ندیدم. جز دو سه قسمت خندوانه.

کلی خونه مامان بزرگم بودیم.

سیزده بدر بهترینش بود. رفته بودیم زیر برف. اصنم سرد نبود. دختر عموم میگف هر سال سیزده بدر تو باغ ما و دو تا عمومام خونه میسازیم موقه برگشت خرابش میکنیم. اتیش روشن کردیم و کلی گرم شدیم به جز اینکه بو دود گرفتیم که فک کنم هنوز سوییشرتم یه کم میده. همون سوییشرت امروزیه. نکته اینه که مامان بزرگم که اخرای دی قلبشو عمل کرده هم اومده بود هرکاریشم کردیم حداقل نرفت تو ماشین ^_^ لجبازی ارثیه تو خانوادمون.

همین دیگه چیزی نیس.


تولد

روز تولد همیشه باید خوب باشه. بدون استثنا.


امروز یه نفرو کشتم، توی دو صفحه و حتی خودمم ناراحت شدم.


امروز راب استارک هم مرد برای بار دوم و اینبار تصویری، حقیقتن تصویر تاثیر گذارتر از کلماته، اما اگه با اون کلمات راب رو نمیشناختم، اینقدر بهت زده نمیشدم. توی کتاب راب شمایل قدیس واری داره که همیشه از دور توصیف میشه، اما توی فیلم راب هیچ چیزی بیشتر باقی شورشی ها نیس و واقعن از زنش متنفرم، تو کتاب خیلی بهتر بود. مثل همشون، و همون کارا رو میکنه. دیدن مرگ راب کتاب بود که ناراحتم کرد.

اما نکته جالب اینجاست که جافری به همون چندش اوریه و بیچاره تیون (:


ارتیمانی هم صحیح و سالم رسید خونه، و این فقط یه تشابه اسمیه ^_^ ارتیمانی گیاه خوش تیپیه که نرگس برای تولدم اورد. هر چند نیمچه جشنمان افتاد برای فردا که جناب امیرعباس میاد و افتخار اشنایی با عمه قوری، هدیه مریم، رو پیدا میکنه. 


فردا باید برم ازمایش بدم، میترسم یه خرده و ته دلم میخوام یه چیزیم باشه نمیدونم چرا ولی دله دیگه  دس خود ادم نیس:)


گفتم به عنوان هدیه تولد از لباسای سیرکل شاپ میخوام، هر چند فعلن بستس ولی تا عید شاید جور شد و برام گرفتن. طرح جدید هم میخوان بزنن و شاید یکیش انقد قشنگ باشه که دیگه همشونو نخوام ^_^


روز تولد همیشه باید خوب باشه. بدون استثنا.

اما لزومن یه روز معمولی هم هست و روز های معمولی فقط معمولین، نه خوب و نه بد.

نقیضه

چن وقته دارم فک میکنم. چطور همچین عقایدی دارم؟ چطور چنین چیزهایی رو پذیرفته ام؟چقدر میتونم خودمو تو دسته هایی بذارم که ادما برای خودشون درست کردن؟
میدونم که مذهبیم. بیشتر از اون چیزی که به نظر بیاد. اما میدونم که انارشیست هم هستم. میدونم که میتونستم کمونیست یا ناسیونال سوسیالیست باشم، فقط جا و مکان اشتباهی متولد شدم.
میدونم که به اختیار عقیده دارم. اما به جبر هم معتقدم.
میدونم که خدا رو میشناسم. اما نمیدونم چیه! 
حتی نمیدونم مطلقن کدومشون رو قبول دارم؟
و حالا که میخوام بنویسم همه چیز فرار میکنه...
نقیضه ایم من در این دو عالم.

it Follows

یه نکته وجود داشت توی فیلمه که به نظرم جالب بود. اینکه تو از چیزی میترسی که ببینیش. اینکه یه جسم اروم اروم به قصدکشت بهت نزدیک شه تو رو میترسونه. ولی ایدز تو رو نمیترسونه.

تو نمی بینیش.

ایدز هم مون طور اروم اروم پیش میره و اگه بگیرت میکشتت ولی تو نمی بینیش. پس اگه به جیمی میگفتن تو ایدز داری ایا انقد میترسید؟ اینقدر منتظر مرگش بود؟

شک

تمام مشکلات ما از همین شک شروع میشه. نه اینکه شک بد باشه که دقیقا عکسش. شک مقدمه یقینه. تا شکی نباشه یقینی به وجود نمیاد. و من شدیدا اسیر شک ام. 


ای کاش می فهمیدیم شک بهترینِ توانایی های انسانه.


حقیقت

الان که نظرای پست قبل رو خوندم این فکر به نظرم اومد. 

چه باعث میشه به دیگران اعتماد کنیم؟

من لزومن حقیقت رو نمیگم که تا حد ممکن سعی میکنم حقیقت رو بپوشونم. نه فقط من که همه ادما اینطورین. اصن رمز برای پنهان کردن درست شده. تفاوت فقط در اون حقیقتی که پنهانش میکنیم. یه نفر اطلاعات مالیش رو پنهان میکنه، یه نفر دوست دختر/پسراشو از زن/شوهرش. و یه نفرم خودش رو. 

هیچ کسی وجود نداره که چیزی رو پنهان نکنه.

چی باعث میشه که فک کنین من حقیقت رو میگم؟ حتی تو پستای این وبلاگ؟

۱ ۲
Designed By Erfan Powered by Bayan