خیلی دوست دارم بفهمم که اگه بدونم یه مدت دیگه میمیرم چه احساسی نشون میدم.
ونکته اینجاست که میدونم یه مدت دیگه میمیرم و حتی گاهی فراموشش میکنم.
- يكشنبه ۲۹ فروردين ۹۵
منم و خودم و جهانم
خیلی دوست دارم بفهمم که اگه بدونم یه مدت دیگه میمیرم چه احساسی نشون میدم.
ونکته اینجاست که میدونم یه مدت دیگه میمیرم و حتی گاهی فراموشش میکنم.
منجی، تنها یک امیده برای گذراندن روزهای سخت
حتی اگه هیچ وقت نیاد
و وقتی اعتقادت بشکنه به نجات دیگه حتی اومدن منجی هم کمکت نمیکنه.
شاید این صدای ترک خوردن باورمه.
البته شاید.
بعد مدتها مینویسم.
عیدی که گذشت و ....
بعد 6 ماه مانگا خوندم. توکیو غول که خیلی از انیمه اش که از سارا گرفته بودم بهتره و دیدن کانکی که یه نفر دیگس و برای فاخته ها و به خصوص دختر مادو کار میکنه. و مانگا برج خدا که عالیه سیو. unTOUCHable هم جالب بود. نانامی هم از اول خوندم تا بعد از انیمه اش که توموئه رو نجات داد.
انیمه هم زیاد دیدم. یه ایچی که افتضاح بود. و ناروگامی، Mirai Nikki و Shiki که اینم از سارا گرفته بودم. یاتو رو دوست داشتم و یوکیتیرو و گاسای یونو رو. چن تا OVA هم دیدم Pinto توکیو غول که مال اون یارو دیوونه فرانسویه بود و دختره که تو re مانگاش هم بود.
کتاب نخوندم.
فیلم هم Sicario رو دیدم که خیلی خوب بود خیلی کیت رو دوست داشتم. The Peanuts Movie رو هم دیدم که خوب بود ولی بیشتر واسه سرگرم کردن فاطمه بود. Stoker هم دیدم ولی خیلی مسخره بود :|
حتی یک صغحه هم از ارتیمانی و ارنا ننوشتم. ایشالا که خدا بخواد گوش شیطون کر میشینم اخر هفته مینویسم. پشت کامپیوتر نوشتن خیلی سخته. انقد که کم کم داره از ارتیمانی بدم میاد.
اون ارتیمانی هم خوبه. مرتب یکشنبه ها و چهارشنبه ها بهش اب میدم ولی مشکل اینه که نمیدونم الان پلاسیده اس؟ خوبه؟ زرد شده؟ نشده؟ ولی مطمئنم رشد کرده.
اصن درس نخوندم خود عید ولی این دو روز رو یه سره نوشتم.
کلی خونه جدید رفتیم عید دیدنی. خونه عموم که تازه عوض کرده. خونه داییم و خونه دوتا از دختر عموهام هم جدید بود و رفتیم.
کلی خوابیدم و همزمان رکورد بیدار موندنم رو در ساعت 22:12 دقیقه دیشب به 32 ساعت ارتقا دادم.
اصن تلویزیون ندیدم. جز دو سه قسمت خندوانه.
کلی خونه مامان بزرگم بودیم.
سیزده بدر بهترینش بود. رفته بودیم زیر برف. اصنم سرد نبود. دختر عموم میگف هر سال سیزده بدر تو باغ ما و دو تا عمومام خونه میسازیم موقه برگشت خرابش میکنیم. اتیش روشن کردیم و کلی گرم شدیم به جز اینکه بو دود گرفتیم که فک کنم هنوز سوییشرتم یه کم میده. همون سوییشرت امروزیه. نکته اینه که مامان بزرگم که اخرای دی قلبشو عمل کرده هم اومده بود هرکاریشم کردیم حداقل نرفت تو ماشین ^_^ لجبازی ارثیه تو خانوادمون.
همین دیگه چیزی نیس.