-: "متاسفم."
تنها چیزی بود که می توانست بگوید بدون اینکه اشک هایش سرازیر شوند. متاسفم متاسفم متاسفم. به خاطر همه چیز. خم شد و شانه های زن را گرفت. چه کاری میتوانست برای این هیکل مچاله شده از رنج و غم بکند، به جز متاسفم گفتن؟ ایکاش زن انطور به زانو نمی افتاد. ایکاش بلند میشد. ایکاش میرفت. می رفت و در خلوتش اشک میریخت برای رنج هایش. ایکاش زن میدانست رنجی که به او میدهد بسیار بیشتر از مال خودش است.
رنج بی عرضه بودن. رنج عذاب دیگران در جلوی چشمانت وقتی هیچ نمیتوانی بکنی.
- يكشنبه ۶ دی ۹۴