آنها آنجا بودند. چهرههای آشنا.با صورتهایی به سردی سنگ و قلبهایی به سیاهی آن. در جامههای فاخر و زیورالات گرانبها. در جایگاهی بالاتر از مردمی که اشفته و متحیر، در سکوت ایستادهبودند، به او خیره شده و منتظر بودند. منتظر مرگ.
سایورای[1]زیبا، در جامه ای به رنگ چشمان خاکستریاش. آیا شبهایی را به یاد میاورد که در آغوش یکدیگر آرمیده بودند؟
انکاناس[2]خائن، در زرهی سرخ لشکر نامیرایان،.آیا روزهایی را به یاد میاورد که دوشادوش یکدیگر جنگیده بودند؟
دوران[3] فاخر، در جامهی سادهی وزارت. ایا سال هایی را به یاد میاورد که به پدرش خدمت کرده بود؟
سرش را بالا گرفت. همچون یک فاتح. همچون روزهایی که در تاسورد[4] پیشاپیش سربازانش رژهی افتخار میرفت.
گامهایش را محکم برداشت. همچون یک فرمانده. همچون روزهایی که در پیکار های انکا[5]دلیرانه میجنگید.
سپس ایستاد. در برابر او. هاکاریوس[6]غاصب، در جامهی پادشاهی. در برابر برادرکوچکترش، درلباس پدر. و در چشمهایش خیره شد.
دستهایی وادارش کردند تا زانو بزند. مقاومت کرد، فشار دستها بیشتر شد و او در برابر انها، به ناچار، تسلیم شد. اما بازهم به ان چشم های مغرور خیره ماند.
و بعد او به سخن امد. با صدایی رسا، تا همه بشنوند. همهی عروسکهای اطرافش.
_ برادرم! تو همخون منی. و ما از یک ریشهایم. فرصتی دوباره به تو داده میشود، از جانب بخشندهی من. سوگند وفاداری یاد کن، به خدمت من درآ و بخشیده شو.
و منتظر پاسخ ماند.
تاماریوس[7] در عوض جواب سرش را کمی کج کرد و اب دهانش را روی چکمه های گرانبهای او انداخت. و دوباره به چشمهای برافروخته او خیره شد.
هاکاریوس، عصبانی، فریاد زد « تو فرصتی داشتی و آن را به هیچ گرفتی. ببریدش.»
دستها دوباره پیش امده، بلندش کردند و او را به سمتی دیگر کشیدند. رو به مردم به زانو در اوردنش و سرش را روی پایهای از چوب مرغوب سرخدار گذاشتند. جلاد بالای سرش امد، با تبری جواهر نشان. ضیافتی در خور برای محکومی عالیقدر.
در اخرین لحظات، همانطور که در انتظار بوسه سرد تبر بود، او را دید.
در میان مردم، بانویی ایستاده بود در ردایی سیاه تر از شب. با موهایی کوتاه و چشمان سیاه و به او لبخند میزد.خودش بود.
تجسم واقعی مرگ، زیبا و سرد.
تاماریوس چشمهایش را بست و منتظر ماند.
ان سوی دیوار چه چیزی انتظارش را می کشید؟
[1] Sayora
[2] Enkanas
[3] Doran
[4] Tasvard
[5] Aneka
[6] Hakaryous
جند نکته
" تکراری از بلاگفامه"
" مال چیزی حدود یک سال پیشه"
" نظر بدید"